نمي دانم اين همه دلتنگي را روي شانه هاي چه کسي به باران بگيرم
نمي دانم اين همه بغض نشسته در گلو رو به کدام اسمان فرياد کنم ؟!
اي سنگ صبورلحظه هاي بي کسي من سوي کدام دياربار سفر بستي؟!
آن روز که کوله بارت را جمع مي کردي کاش لحظه اي دفتر دلت را ورق مي زدي؟
تا فراموش نمي کردم که چشمي عاشق نگران توست
کسي که پابه پاي غصه ي توگريه کرد وبراي شادي هايت اسمان راستاره باران کرد
حالا من مانده ام ويک دنيا چشم انتظاري....
چشم به راه اهنگ دل نشين قدم هايت خواهم ماند
حتي اگر سالها ((ترانه غم دوري تو ))را در سکوت شبانه زمزمه کنم.
نظرات شما عزیزان: