همه بغضشون گرفته چرا بارون نمياد!؟
ليلي مرد از غم دوري چرا مجنون نمياد!؟
روي ماهش کجا پنهون شده رفته کجا!؟
چرا از اونور ابرا ديگه بيرون نمياد!؟
نيتت رو واسه فال قهوه کردم ولي حيف
عکس اون چشماي قشنگ توي فنجون نمياد
من و کشتي تو با اين خنجر دوريت عجبه
چرا از اين دله ديونه يه کم خون نمياد!؟
مگه تو بي خبري موم رو پريشون ميکنم
دل تو واسه مويه پريشون نمياد
دل تو ازبس سفيد و لطيفه مثل برف
از خجالت تو برفي تو زمستون نمياد
تو دلم فقط يه بار مهموني بود تو اومدي
درا رو بستم از اون وقت ديگه مهمون نمياد
صدايه بارون قشنگه به شيشه که ميخوره
اما بازغم نجيبت روي ناودون نمياد
نظرات شما عزیزان: