یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, :: 17:1 :: نويسنده : mahsa
گفت : مي خوام يه يادگاري بنويسم تا هميشه برات بمونه ...
![]() گفتم : كجا؟ گفت : رو قلبت ... گفتم : مي توني؟ گفت : آره زياد سخت نيست ... گفتم : بنويس تا براي هميشه بمونه ... يه خنجر برداشت ... گفتم : اين چيه؟ گفت : هيسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس . ساكت شدم ... گفتم:بنويس ديگه چرا معطلي ؟ خنجر رو برداشت و با قسوت تيز اون نوشت : دوستت دارم ديوونه !!! اون رفته خيلي وقته ... كجا ؟ نمي دونم . اما هنوز زخم خنجرش يادگاري رو قلبم مونده ... خدايا عشقم بر گرده ميترسم تو ميگي باد رو دوست داري اما وقتي باد مياد پنجره ها رو ميبندي تو ميگي آفتاب رو دوست داري اما وقتي مي تابه پرده ها رو مي اندازي حالا فهميدي که چرا ميترسم وقتي ميگي « دوستت دارم » ؟!! دوست دارم ها را نگه ميداري براي روز مبادا... دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را… اين جملهها را که ارزشمندند الکي خرج کسي نميکني! بايد آدمش پيدا شود! بايد همان لحظه از خودت مطمئن باشي و بايد بداني که فردا، از امروز گفتنش پشيمان نخواهي شد! سِنت که بالا ميرود کلي دوستت دارم پيشت مانده، کلي دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسي نکردهاي و روي هم تلنبار شدهاند! فرصت نداري صندوقت را خالي کني.! صندوقت سنگين شده و نميتواني با خودت بِکشياش…شروع ميکني به خرج کردنشان! توي ميهماني اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتي توي رقص اگر پابهپايت آمد اگر هوايت را داشت اگر با تو ترانه را به صداي بلند خواندتوي جلسه اگر حرفي را گفت که حرف تو بود اگر استدلالي کرد که تکانت داددر سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههاي قشنگ را نشانت داد براي يکي يک دوستت دارم خرج ميکني برا ي يکي يک دلم برايت تنگ ميشودخرج ميکني! يک چقدر زيبايي يک با من ميماني؟ بعد ميبيني آدمها فاصله ميگيرند متهمت ميکنند به هيزي… به مخزدن به اعتماد آدمها!سواستفاده کردن به پيري و معرکهگيري… اما بگذار به سن تو برسند! بگذار صندوقچهشان لبريز شود آنوقت حال امروز تو را ميفهمند بدون اينکه تو را به ياد بياورند و عجيب تر از آن است دوست داشته شدن… وقتي ميدانيم کسي با جان و دل دوستمان دارد … و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ريشه دوانده؛ به بازيش ميگيريم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بي رحم تر.تقصير از ما نيست؛ تماميِ قصه هايِ عاشقانه، اينگونه به گوشمان خوانده شدهاند اي همه در «نمودن » گرفتار! «بودن» !(نوشته شده توسط آیسان) نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |